رسته‌ها
توفیق گناه
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 18 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 18 رای
مجموعه شعر طنز
انتشار اول:1392

وقتی که به هر خیار میخندیدیم
بر سبزی انتظار میخندیدیم
یک گوشه سماق می مکیدیم، اما
بر مرحله گذار میخندیدیم
اینکاره نبودیم شبیه حلاج
اما به طناب دار میخندیدیم
مجنون صفت ، واله و شیدا بودیم
بر ریش بلند یار میخندیدیم
...
تا طرح جلوگیری لبخند امد
بی لرزش و بی گدار میخندیدیم
دستور پلمپ حلقمان صادر شد
آن روز به حال زار میخندیدم

یادداشت شاعر:
بالاخره توفیق گناه حاصل شد..
خوشحالم کتاب الکترونیکی گزیده ی اشعار طنزم را خدمتتان معرفی کنم : ” توفیق گناه”
شما را به تقوای الهی و دانلود رایگان این مجموعه دعوت می کنم !


بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
41
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
1_TA
1_TA
1392/03/29

کتاب‌های مرتبط

پله های مهتاب
پله های مهتاب
4.3 امتیاز
از 4 رای
لحظه ها و صحنه ها
لحظه ها و صحنه ها
4.4 امتیاز
از 374 رای
در آفتاب دویدن
در آفتاب دویدن
4.3 امتیاز
از 8 رای
دفتر اول: نقل آخر
دفتر اول: نقل آخر
4.6 امتیاز
از 5 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی توفیق گناه

تعداد دیدگاه‌ها:
6
یکی از بهترین طنزنویس هایی که دیدم همین پوررشیدی هست:
شیخ در مجلس وعظی به طرب آمده بود:
تا فلان را نفلانید طهارت نشود
این فلانیدنتان قدر کفایت خوب است
یعنی عادت بنمایید که عادت نشود
بعد از آن آب بریزید به قدر مطلوب
هر که کم ریخت به والله شفاعت نشود
...
گفتم ای شیخ بگو باد شکم حکمش چیست؟
گفت بد نیست اگر باعث لذت نشود!
به طنزدوستان پیشنهاد میکنم به اشعار ناصر فیض هم سری بزنن: http://omlet38.blogfa.com/
خداوندی که جان بخشیده ما را
برای شش هوا را آفریده
برا تخلیه ی انواع بینی
خدا انگشت ها را آفریده
پس از دستی که دارد پنج انگشت
گمانم شست پا را آفریده!
برای کوفتن بر پک و پهلو
ردیف دنده ها را آفریده
برای خانه اش آدرس نداده
ولی قبله نما را آفریده
برای بانوان با نجابت
غلامان سیا را آفریده
برای زوج های بی مکان هم
تئاتر و سینما را آفریده!
برای کودکان زیر شش سال
بلیت نیم بها را آفریده!
سپاس دوست خوبم 1_TA جان:x
بی ستون بر سر راه است بیا برگردیم
آخرش حسرت و آه است بیا برگردیم
ننه- بابای تو هر چند رضایت بدهند
گشت ارشاد به راه است بیا برگردیم
تلفن عین حرام است و پیامک مکروه
دوری از دوست مباح است بیا برگردیم
بی تو سی ها پلی که چرخیدم
بی تو چل ها ستون که لرزیدم
مثل زاینده رود گریه شدم
گاوخونی نرفته گندیدم
توی نصف جهان "خود" بودم
تو کشاندی به اصفهان خودت
نصف دنیات را که من بودی
وصل کردی به نصفهان خودت
"طنز سرشار از ناگفته ها است"
دکتر جانسون طنز را این گونه معنی می‌کند: «شعری که در آن شرارت و حماقت سانسور شده باشد.»
طنز نویسی در ادبیات ما جایگاه ویژه ای دارد ؛ در صدر افراد طنزنویس، «عبید زاکانی» پدر هنر طنز در ادبیات فارسی است ،جلوتر که برویم و با ظهور مشروطیت و ایجاد فضای نسبتاً باز مطبوعاتی، طنز جایگاه ویژه ای برای بیان واقعیات تلخ پیدا کرد..به همین خاطر در باره طنز گفته اند: «طنز یعنی گریه کردن قاه قاه، طنز یعنی خنده کردن آه آه.»

....
پیش تر خلیل جوادی در "محکمه الهی" با بیانی طنز قیامت رو به چالش کشید و این بار پورشیدی به این موضوع می پردازد :
دیشب از خستگی خوابم برد
خواب تلخی دل مرا آزرد
خواب دیدم جماعتی بسیار
همه مردم از کلان و خرد
چهره هاشان غریبه و نالان
دلم از چهر هایشان پـــــــــژمرد
چهره ای آشنا هم آنجا بود
ا...خر کدخدا که دیشب مرد!
پیش مرد سبیلویی رفتم
گفتم اینجا کجاست سرگرد؟
گفت اینجا قیامت است ابله
بی خبر تا حالا کجا بودی؟
کــــــــــــــــــاش بیـــــــــــــدار میشدم زودی
فکر می کردم که آش میدادند
یا به مردم شباش میدادند
یا که جنگ است به برادرها
قبضه ای کلاش میدادند
شاید اینجا به قیمت سابق
بربری یا لواش میدادند
یا به هر کس که رای خواهد داد
سیب زمینی به جاش میدادند
...
...
...

امیدوارم از خوندن این اشعار لذت ببرید..:x
سپاس از دوست خوبمان 1ta بابت آپلود این اشعار طنز،تا بحال شعری از محمد پور رشیدی نخوانده بودم...
جالب و نقادانه و بامزه بود !
...............................................................
برتراند راسل : «تمام مشکلات دنیا از این است که ،
احمق های متعصب کاملا از حرفشان مطمئن هستند ؛
اما آدم های عاقل همیشه شک دارند ! »


روزگاریست که به شاه و گدا شک داریم ،
ما به هر « لـِنگ و قبا، ریش و عبا » شک داریم !

صحبت از «عادتِ مألوفِ ریاکاری هاست ! »
هر که دارد هوس کربُ بلا . . . شک داریم !!

شیخ ما گفت : که ابلیس مُقرّب بوده است !
بی جهت نیست ، که گاهی به « خــدا » شک داریم !!

:-)
تاجری گفت :
به وَالله قسم ، «چـــینی» نیست . . .
مشتری گفت :
به اسماء خدا شک داریم !


چند تـــوله ،
به پدر مادر خود می گفتند :
ما به آن رابطه ی بین شما شک داریم !

شیخ ما گفت:
دگر روزه ی شک دار نگیر . . .
بس کن ای شیخ ؛ به هر روز خدا شک داریم !

بعد یکسال معایینه
پزشکان گفتند :
ما به «بیماری پارانــُوِیا» شک داریم . . .

خبر آمد که دو تا شد ،
کج علی ، شلوارش !
محتمل هست !
ولی ؛
ما به «دو تا» شک داریم !!

کج علی گفت :
به شادی ، که دهن شیرین کن !
ما ولی ، میل ؛ به ترشی و «لوا شَک» داریم . . .

اشعار تازه و بامزه ای است ، توصیه می کنم دانلود کنید . . . می تواند لبخند را برایتان به ارمغان آورد !
با تشکر از آپلود کتاب:x
شرح(ضد)حال
در کودکی هی لطف می کردند و می گفتند
بچه است..قدرِ دسته ی جارو نمی فهمد
در نوجوانی در پی بحران هویت
گفتند فعلا قدر یک یابو نمی فهمد
وقتی جوان بودیم می گفتند: ای بابا
این کله اش داغ است این یارو نمی فهمد
وقتِ میانسالی همه گفتند: دایناسور
از نسل ماها نیست.. از این رو نمی فهمد
وقت کهنسالی همه گفتند: بیچاره
پیر است فکر وحرف و رنگ و بو نمی فهمد
حالا که مردم بر سر گورم همه گفتند
دیگر کس فهمیده ای چون او نمی فهمد!!!
توفیق گناه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک